عاشقشدن تو معنا نمیشود...
گویا گره ز بخت بدم وا نمیشود
خورشید پشت ابر هویدا نمیشود
خواهم هزار و یک شب دل گویمت ولی
بغضی گرفته سینهی من را... نمیشود
جانا بیا و جان بستان و رهام کن
تنها همین! به من بگو آیا نمیشود؟
من مثل موم در کف تو نرمِ نرمِ نرم...،
هر عاشقی که مثل زلیخا نمیشود
ما مردهایم و تا ابد الدّهر زندهایم!
جانا! شهید عشق تو میرا نمیشود
عاشقشدن بدون تو چیزی است بیثمر
عاشقشدن تو معنا نمیشود
تابستان-پاییز1387